کد مطلب:315168 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

توسل به قمر بنی هاشم
آقای حجت الاسلام جلالی چند كرامتی را این گونه نقل كرد:

1- آقای بهشتی و آقای مطهری در زندان بودند و در دستگیری اول بود، همیشه می گفتند: خدایا! چه كنیم تا نجات پیدا كنیم، چند نفر هم از انقلابی ها با ما بودند و دعای توسل می خواندیم و می گفتیم: خدایا! چه كنیم از دست ساواك راحت شده و در شهرها پراكنده شویم. نماز می خواندیم، ولی آبی نبود. تیمم می كردیم، سپس به دعا مشغول شدیم، همه ی ائمه را صدا می زدیم و گریه زیاد می كردیم.

یك وقت آقای مطهری گفت: آقایان! كلید مشكل گشا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است، هر كه صوت خوب دارد به علمدار كربلا توسل كند.

یك نفر، چند بیت شعر خواند؛ همه گریه و ناله زدیم، یك وقت آقای مطهری گفت: آقای بهشتی! بیا برویم بیرون و فرار كنیم.

آقای بهشتی گفت: بند زندان قفل زده شده و بیرون زندان هم نگهبان دارد.

یك وقت آقای مطهری قفل را گرفته با صدای بلند گفت: خدایا! ما برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام گریه كردیم. سه روز به محرم مانده است. آیا این قفل بالاتر از عباس علیه السلام است.

دست برد به قفل و باز شد. گفت: بچه ها! بیایید برویم.



[ صفحه 387]



همه می ترسیدند، من رفتم بیرون زندان، دیدم نگهبان تكیه به دیوار كرده و خواب رفته است. گفتم: یا اباالفضل! بقیه با شماست.

حركت كردیم از داخل رودخانه عبور كردیم. نصب شب بود، آقای بهشتی با لباس زندان درب یك خانه را زد مردی آمد، جریان را به او عرض كردیم.

خوشحال شده وارد خانه شدیم، همه لباس شخصی داشتیم به او گفتیم: ما را به حوزه علمیه شاه عبدالعظیم ببر، آنجا لباس هست.

بالاخره ما را به حوزه رساند و خداحافظی كرد و رفت. بعد از شش ماه اعلامیه ی امام آمد كه بر همه واجب است كه جنایات شاه را به گوش مردم برسانند. دوباره به تهران برگشتیم دو ماه تبلیغ نمود دوباره به زندان گرفتار شدیم، باز توسل به حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام نمودیم تا انقلاب شد. الحمد لله همگی از دست ستم شاهی نجات پیدا كردیم.